سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عکا

 

1.وقتی که فرد نگاهش به آب می‌افتد:
بسم الله و بالله و الحمد للهِ الَّذی جَعَلَ ماءً طَهورا و لَم یَجعَلْه نَجِساً (به نام الله و ... و سپاس خدایی را که آب را پاک قرار داد و آن را نجس قرار نداد).
2.وقتی که قبل از آغاز وضو دست خود را می‌شوید:
اللهم اجْعَلنی مِن التّوابین و اجْعلنی مِن المُتَطَهَّرین(خدایا مرا از توبه کنندگان و از پاکیزگان قرار ده).
3.وقتی که پیش از وضو و به عنوان یک امر مستحبی، آب در دهان مضمضه می‌کند:
اللهم لَقِّنی حجتی یومَ الْقاک وَ اطْلِق لِسانی بِذِکرِک
4.وقتی که پیش از وضو و به عنوان یک امر مستحبی، آب در بینی استنشاق می‌کند:
اللهم لا تُحَرَّم عَلَیَّ ریحَ الجَنةِ و اجْعَلنی مِمَّن یَشُمُّ رِیْحَها و رَوحَها و طِیبَها(خدایا بوی بهشت را بر من حرام نکن و مرا از کسانی قرار ده که عطر و رایحه آن را استشمام می‌کنند).
5.وقتی که صورت را می‌شوید(شروع وضو):
اللهم بَیِّض وجهی یوم تَسْوََّدُ فیهِ الوُجوه و لا تُسَوِّد وجهی یوم تَبیَضُّ فیه الوُجوه(خدایا روی مرا سفید گردان در روزی که در آن صورت‌ها سیاه می‌شوند و روی مرا سیاه مگردان، در روزی که در آن صورت‌ها سفید می‌گردند) .
6.وقتی که دست راست را می‌شوید:
 اللهم اِعطِنی کتابی بِیَمینی و الخُلدَ فی الجِنان  بِیَساری و حاسِبنی حساباً یسیرا(خدایا کتاب مرا به دست راستم عطا نما و جاودانگی در بهشت را به سمت چپ من [ببخش] و مرا به آسانی مورد محاسبه قرار ده).
7.وقتی که دست چپ را می‌شوید:
اللهم لا تُعطِنی کِتابی بِشمالی و لا مِن وَراءِ ظَهری و لا تَجعَلْها مَغلوله الی عُنُقی و أعوذُ بِکَ مِن مُقَطّعات النّیران(خدایا کتاب مرا از بالا و [یا] از پشت به من عطا نفرما و آویخته‌ای بر گردنم قرار مده و از پاره‌های آتش به تو پناه می‌برم).
8.در مسح سر: اللهم غَشِّنی برحمتک و برکاتک و عفوک(خدایا مرا به رحمت و برکت و بخشایشت نوازش فرما[بپوشان/ غوطه‌ور ساز] ).
9.در مسح پا: اللهم ثَبِّتنی عَلی الصّراطِ یَومَ تَزِّلُ فیهِ الأقدامُ وَ اجْعَل سَعیی فی ما یُرضیکَ عَنّی یا ذا الجلال و الاکرام(خدایا مرا ثابت قدم گردان بر صراط، در روزی که قدم‌ها دچار لرزش می‌شوند و کوشش مرا در آنچه که تو را خشنود می‌سازد قرار ده ای صاحب جلال و اکرام).
مبطلات وضو
 هفت چیز وضو را باطل می‎کند:
اول ـ بول.
دوم ـ غائط.
سوم ـ باد معده و روده که از مخرج غائط خارج شود.
چهارم ـ خوابی که به واسطه آن چشم نبیند و گوش نشنود اما اگر چشم نبیند ولی گوش بشنود، وضو باطل نمی‎شود.
پنجم ـ چیزهایی که عقل را از بین می‎برد مانند: دیوانگی و مستی و بیهوشی.
ششم ـ استحاضه زنان که بعدا گفته می‎شود.
هفتم ـ کاری که برای آن باید غسل کرد مانند جنابت و حیض و نفاس، و حکم مس میت در جای خود گفته می‎شود.


نوشته شده در یکشنبه 89/5/10ساعت 9:34 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

عمده فعالیت های آنان حول محور مهدویت دور می زند. ابتدا به پیروی از شیخیه علی محمد باب خود را رکن چهارم یا قریه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفی می نماید. و این درحالی بود که پیروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلام نمودند. البته علی محمد باب در شعبان سال 1264 یک هفته بعد از ادعای مهدویت در حضور ناصرالدین میرزا ولیعهد زمان توبه کرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعای مهدویت نمود وبه نسخ احکام اسلام پرداخت و خویشتن را پیامبر خواند و سرانجام خود را به مقام الوهیت رسانید! البته به دلیل دور بودن پیروانی از علی محمد (در زندان بود) ادعای آخرین او کمتر به گوش پیروانش رسیده است.

پیرامون اصول عقاید بابیان

1-اصول تعالیم باب:علی محمدباب با توجه به شماره ابجد علی محمد با حروف رب خود را رب اعــلی نامیــده است.

2-علی محمد باب خاتمیت پیامبر اکرم را نفی می کند و پیامبری خود را اعلام می کند و نوید آمدن پیامبرهای بعدی را می دهد و معتقد است که مقام او از مقام پیامبر بالاتر است و پیامبران بعدی از او بالاتر خواهند بود. وی در هر صورت تا در قید حیات است او رب اعلی است.

3-در مورد قیامت، علی محمد موت و قبر و سؤال ملائکه در قبر و میزان و صراط و حساب و کتاب و امثالها را تعبیـر می کند قیامت از نظر او در همین دنیا اتفاق می افتد و قیامت بعد از مرگ را جز خدا کسی نمی داند .

علی محمد باب منکر توحید و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحله ادعای خویش را تغییر داده است:

1-ابتدا سید ذکر بوده ادعای ذکریت کرده است.

2-ادعای بابیّت (نایب خاص امام زمان).

3-ادعای مهدویت.

4-ادعای نبوت.

5-ادعای ربوبیت.

6-ادعای الوهیت.

فروع دین با بیان:

1- از فروع تعالیم باب محو کردن تمام کتب دینی و علمی و ادبی و اخلاقی بوده است.

2- علی محمد باب منهدم کردن ابنیه و بقاع روی زمین از کعبه تا قبور انبیاء و ائمه و تمام مساجد و کنسیه ها و کلیساها و بت خانه را و هر بنایی که به اسم دیانت باشد را واجب کرده است.

3- چون علی محمد باب متولد شیراز بوده است به هر شخصی که به او روی می آورد واجب نموده که خانه شیـراز خود را به طور مخصوص بنا کنند.

4- هر چیز گرانبها که  صاحبی ندارد متعلق به باب است.

5- حج بیت شیراز بر تمام مردان بابی دنیا واجب است.

6- ازدواج به رضای زوجین است.

7- لباس ابریشم و طلا و نقره برای مرد حلال است.

8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت باید پنج ضربه به اطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زیادتر شد یا چوب به بدن او خورده نوزده روز زنش بر وی حرام می شود.

9- سال بابیان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عید فطر اول نوروزاست .

بحثی درباره من یظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هر کس در هر زمانی من یظهره الله را درک کرد هر چه او گفت بپذیرد و حتی اگر یک نفر ادعا کرد که من یظهره الله است حتی اگر او نبود باز هم بپذیرد. به عقیده باب من یظهره الله محمد بن الحسن العسکری است و محل ظهورش را مسجد الحرام می داند.لقب او قائم است.

 


نوشته شده در یکشنبه 89/5/10ساعت 9:0 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

در دوره آقامحمدخان و فتحعلی شاه قاجار با رشد دانش دین در نزد ایران و عتبات عالیات، مخالفت با تصوف و اخباری گری فزونی می یابد و در همین اوان است که رشد شیخیه و بعد از دوران بابیگری و بهائی گری از سوئی و مخالفت با آنان از سوی دیگر اتفاق می افتد.

اصولی ها و اخباری ها به نبوغ علمی رسیده بودند ، اصولی ها با نوشتن کتاب«جواهر» به نقطه ای از تکامل در کاربرد عقل به عنوان ابزاری برای استخراج احکام دین از متون مذهبی دست می یابند و برخی از اخبارین (شیخیه) برای اجتناب از بکارگیری عقل در پاسخ به انتقاد کسانیکه روش آنان را موجب تهجر وکهنه شدن دین می دانستند با ابداع«رکن رابع» ادعای ارتباط مستقیم با معصوم را طرح می کنند بدین وسیله ادعا می کنند که از طریق مکاشفه و خواب و نظایر اینها فرامین در هر زمان را از خود امام معصوم می گیرند تا نیازی به بکارگیری عقل در تفسیر دین نداشته باشند.

از طرفی فتحعلی شاه در دوره خود به تجدید بقاع متبرکه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشت تا بر مشروعیت خود از طریق جلب پشتیبانی نهاد دین بیفزاید.رهبران و مبدعان  اصلی فرقه شیخیه که خود مستقلاً از بهائیت تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است، سیدکاظم دشتی و شیخ احمد احسایی می باشد. شیخ احمد احسایی همانند دیگر دانشمندان شیعــه اعتقـاد بــه خاتمیــت حضــرت رسول و امــامت و حیـات حضرت حجة ابن الحسن المهدی (عج) دارد. این موضوع را در همه نوشته های خویش مانند شرح الزیاره و جوامع الکلام بارها بیان کرده است.او در کتاب جوامع الکلام می نویسد:

    «حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبیا است و پس از او پیغمبری نخواهد آمد زیرا که خداوند فرموده: ولکن رسول الله و خاتم النبیین و پیامبر فرموده است:لانبی بعدی.پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم.

بنابراین عقیده ما این است که پس ازآن حضرت پیغمبری نیست و او خاتم رسل می باشد.»و در رساله حیوة النفس همین کتاب چنین می نگارد:«والعلة الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم ثم احســن بـن علی ثم الخلف الصالح الحجة القائم محمد بن الحسن صلوات الله علیهم اجمعین.»(و همان علتی که سبب نصب علی بن ابیطالب به جانشینی او شود سپس سپس حسن بن علی العسکری منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسن جانشین شود که درود خدا بر همه ایشان باد»

    یکی از نقاط افتراق شیخ احمد احسایی با علمای شیعه نوع عقیده او در مورد نواب امام زمان (عج) می باشد. به نظر او میان امام غایب و مردم باید رجال الهی باشند که ایشان واسطه فیض و رابط بین خلق و حجت خدا گردند و ایشان را به تقلید از قران کریم« قریه ظاهره» بین امام و رعیت می نامید.او صفات بسیاری ازجمله آشنایی به علوم ائمه و مذاق ایشان را برای قراء ظاهره قائل می شد و این صفات را به گونه ای عنوان می نمود که نهایتاً به شنونده القا شود که خود او دارای آن صفات است و همان قریه ظاهره است درحقیقت با توجه به اندیشه علمای شیعه باب نیابت خاصه امام غایب را که از سال 329 (با شروع غیبت کبری مسدود شده بود بار دیگر شیخ احمد باز نمود و خود را به تلویح همان نایب خاص یا باب امام و یا قریه ظاهره بین امام و مردم خواند. تنها تفاوتی که او میان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل می شد این بود که آنان از جانب خود امام به طور رسمی تعیین شده بودند و حال آن که اینان به سبب بزرگی مرتبت خود حائز چنین مقامی می گشتند.

    شیخ دارای استادانی مبرز و نحوه سلوکی ساده و عارفانه بود. اما در لابلای نوشته های شیخ مواردی یافت می شود که به سختی می توان او را دارای چنین مرتبه ای دانست و البته اغلب آنان امروز به گفته کسروی بی دلیل مورد انکار مریدان او می باشد.او برای نشان دادن درجه بالای علمی خویش هیچ سوالی را بدون پاسخ نمی گذاشت و شاید همین موجب شده باشد که نقطه ضعف هایی را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه ای از این گونه پاسخها در رساله قطیفیه که جزء کتاب جوامع الکلام می باشد وجود دارد که علاقه مندان می توانند به آن مراجعه کنند. مثلاً در این رساله مواردی در مورد شهر زنان آمده است که به نوشته های خیالی یک ادیب خیال پرداز بیشتر شبیه است تا یک رهبر موجه مذهبی.

    شیخ احمد در کتاب جوامع الکلام و کتاب شرح رساله عرشیه گفتار تازه ای مطرح می کند که در کتب علمای شیعه یافت نمی شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) می گوید:«در اقلیم هشتم(او زمین را دارای هفــت اقلیــم می داند و اقلیم هشتم از دیدگاه او هور قلیاء است که بیرون از کره زمین است.) عالمی است به نام عالم هور قلیاء که در این عالم دو شهر به نامهای جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب دیده می شود. چهار نفر در این عالم هستند که به حوضی می ریزند برای شنیدن صدای ریزش آبها در حوض بایستی با دو انگشت خود گوشهایت را محکم بگیری تا صداهای خارجی به گوش تو نرسد آن گاه صدای مخصوصی خواهی شنید که همان صدای ریزش آبها است. مردم این دو شهر به زبانهای گوناگون سخن می گویند و چون در آسمانها به هم می رسند با هم صحبت می دارند و اگر نیمه های شب در مکان خلوت و بدون سروصدایی بایستی و گوش فرا دهی صدای وزوزی می شنوی که همان طنین گفتگوی مردمان جابلقا و جابلسا است!.

    شیخ احمد در رساله رشتیه که در کتاب جوامع الکلام مندرج است، حضرت حجت را ساکن همین عالم هور قلیاء و سرزمین جابلقا و جابلسا می داند. در حالی که عموم دانشمندان شیعه حضرتش را در روی زمین و میان مـردم بـــاور می دارند.

    اغلب بیانات شیخ توسط او به خوابهایی نسبت داده می شد که از امامان معصوم می دید. از این رو در بسیاری از موارد روش او از نظر استناد با روش علمای اصولی که مطالب خویش را به قرآن کریم و روایات ارجاع می دهند متفاوت است و مرجع مکتوبی ندارد. همانطور که گفته شد مشرب فقهی او مشرب اخباری است. شیخ احمد احسایی عقاید خویش را صریح و روشن بیان نمی کرد. شاید اگر نظرات او روشن بیان می شد با توجه به مباحثات علمی مرسوم در آن زمان که بین صوفیه و اخباریین و اصولیین در جریان بود، علمای وقت در همان آغاز به تک تک گفته ها و نوشته های او پاسخ می دادند. اما به هر صورت در تاریخ نشانه هایی از برخورد علمای شیعه با او به چشم می خورد.بـــرای مثال شهید ثالث به علت رد معاد جسمانی توسط شیخ او را تکفیر نمود. شیخ محمدحسن نجفی یکی از علمای بسیار معتبر در نزد شیعیان و صاحب کتاب مشهور جواهر نیز که همزمان با او می زیسته است، پیرو ادعای شیخ در مورد شنـاسـایــی و تشخیص بیانات و احادیث معصومین ، بر روی پاره کاغذ چرکینی از خودش جمله ای را به عربی نوشت و به شیخ داد تا بازشناسد. شیخ احسایی فریب حالت نوشته را خورده بی غور و درنگ گفت که این یکی از احادیث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزید که این بیان از خود من است شیخ نپذیرفت و زیر بار نرفت.

    سید کاظم رشتی نیز مانند شیخ احمد خود را مسلمان و شیعه دوازده امامی می داند و معرفی می کند. او اعتقادات خود را در وصیت نامه اش که در ابتدای کتاب مجموعه الرسائل آمده چنین می نگارد:

    «وصیت من آن است که شهادت می دهم که محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست. تمام شرایع منسوخ شده اند جز اسلام که تا روز قیام باقی خواهد بود شهادت می دهم به دوازده نفرکه بنص پیامبراسلام به جانشینی معرفی گشته اند و عبارتند از ابوالحسن علی بن ابیطالب سپس سپس ابوالقاسم حجة ابن الحسن که عدل و دادگری را روی زمین بگستراند. او نمی میرد تا آن گاه که بت پرستی را از جهان براندازد.خدایا اینان پیشوایان من اند آنچه پیغمبر اسلام فرمود حق است و شکی در آن نیست و شریعت او تا پایان روزگار پا بر جا خواهد بود.»

    سید کاظم رشتی، به موضوع قریه ظاهره اهمیت زیاد می داد و پیاپی مردم را به یافتن این رجل الهی دعوت می نمود و در واقع به طور غیرمستقیم آنان را به سوی خویشتن می خواند. وی مدعی بود که اساس دین بر شناسایی چهار رکن استواراست: خدا، پیغمبر،امام و باب امام یا قریه ظاهره.اما مردم نمی توانند به معرفت خدا و پیامبر و امام و شناخت آنان نائل گردند زیرا که از دسترسشان بدورند. پس بناچار باید به دنبال رکن چهارم و یا شیعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت ارکان بعد نائل آیند. بر این پایه وی مریدان بسیاری را گرد آورد.

    سید کاظم همانند شیخ احمد به هر پرسشی پاسخ می داد. او به سنت استادش به دنبال هر گفته ای آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنی الهی به شمار می آورد.برای نمونه در رساله ای بنام شرح خطبه طنتجیه که به حضرت علی(ع) نسبت داده می شود، اما این استناد سند درستی از دیدگاه علمای شیعه ندارد، درباره ملائکه آسمانها می گوید: «رؤسای ملائکه در هر آسمانی معلومند. فلک اول ملائکه کلی آن اسماعیل است، فلک دوم سیخائیل و سیمون و زیتون و شمعون و عطیائیل،فلک سوم سیدیائیلو زهریائیل، چهارم صاصائیل و کلیائیل و شمائیل، پنجم کاکائیل و فشائیل، ششم سمحائیل و مشوائیل، هفتم قرثائیل و رقیائیل، هشتم ملائکه آن زیادند مانند نهفائیل و صرصرائیل و » و به همین سیاق و قافیه 67 اسم دیگر به این اسامی می افزاید.

    او در کتاب مجموعه الرسائیل در رساله هیأت می نویسد:«علت برودت و رطوبت زمین ماه است! و جزر و مد دریاها به سبب او است و شنیده ایم که در مغرب زمین شیشه ای ساخته اند که چون آن را مقابل ماه بگیرند پر از آب می شود! و یا در کتاب شرح القصیده راجع به کلمه قبه (گنبد) چنین سخن می گوید که قبه ای را به ارتفاع هفده فرسنگ از دود می داند و قبه ای را از مس و مسکن طوایف جن به شمار می آورد و از قبه ای به نام گورستان اهل عالم یاد می نماید و قبه ای را هم متعدد بیان می کند و قبه ای را و در آخر می نویسد:«هشیار باش و حواست را به من متوجه نما که این مطالب را کسی جز صاحبان خرد و اندیشه درک نمی کنند و بسیاری از رموز عجیبه و غریبه را من پنهان می کنم زیرا که برای شنیدن آن کسی را نمی یابم و در دلم مطالب زیادی است که هرگاه سینه ام از آن تنگی می کند زمین را با دستهایم حفر می نمایم و اسرار دلم را به زمین می گویم»

    سید کاظم برای شیخ احمد مقامات علمی و روحانی بسیار قائل می شد و خود را شاگرد یگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دین جویی های او عنوان می نمود. ! !

پیرامون اصول عقاید شیخیه:

    غیر از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخی اصول عقاید شیخیه با عقاید متشرعه متفاوت است در مـورد معــاد، می گوید: عقیده شیعیان و دیگر پیروان مذاهب اسلام معاد جسمانی است ولی شیخ احمد معاد را روحانی می دانست البته پس از آن که معاد را روحانی از نوع جسم هور قلیایی دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از ردیف اصول دین و مذهب کنار گذاشت و حذف کرد. او می گفت کسی که به آیات قرآن معتقد است الزاماً به معاد هم معتقد خواهد بود.

    اصل عدالت: شیخیان این اصل را از اصول دین حذف کرده و گفتند لزومی ندارد که صفت عدالت خدا را از میان صفت های دیگر او جدا کنیم و اصل دین قرار دهیم. ولی شیعیان عدالت را جزء اصول دین قبول دارند .البته از نظر شیعیان عدالت چنین نیست و یکی از صفات خداست ولی چون عده ای از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوند نداشتند برای اعلام موضع شیعه در مقابل اشاعره این صفت جزء اصول مذهب شیعه قرار گرفت.

    اصل امامت:شیعیان اصولی وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روی زمین می دانند و رهبران دینی خود را نایب امام زمان می خوانند و شرط این فقاهت و عدالت و رهبری امت می شمارند در شیخیه امام عنوان مقتدا و پیشوا است و بر شیعه کامل و رکن رابع هم اطلاق می شود .از نظر آنان رکن رابع یا امام زمان یا شیعه کامل باید از نجبا باشد که دین را حفظ کند و هر بدعت گذاری را دفع نماید. از نظر شیخیه:زندگی امام زمان در جسم هور قلیایی است و زندگی روحانی دارد و آزادی او مانند زندگانی ما نیست و بلکه به اراده خداست و دارای زندگی برزخی است به این ترتیب در هنگام ظهور ممکن است در قالب خود نباشد.

   معراج: معتقد به معراج روحانی پیامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاک پاره شدنی نیست و محال است تا انسان با جسم عنصری خود آسمانها را پاره کرده بالا برود. در مورد فقهی روش استنباط احکامشان شبیه روش اخباریون است و معتقدند که عقل حجیت ندارد و باید از ظاهر روایات پیروی نمود وتفسیر قرآن را جایز نمی دانند.


نوشته شده در یکشنبه 89/5/10ساعت 8:47 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

وضوی بهائی به ساده ترین شکل ممکن انجام میگیرد.
صورت وضو:
1.شستن دستهاتامچ وگفتن ((الهی قو یدی لتاخذ کتابک باستقامة لا تمنعها جنود العالم ثم احفظها عن التصرف فیما لم یدخل فی ملکها انک انت المقتدرالقدیر)).
 

 الهی قو یدی لتاخذ کتابک باستقامة لا تمنعها جنود العالم ثم احفظها عن التصرف فیما لم یدخل فی ملکها انک انت المقتدرالقدیر

 

2.شستن صورت همراه با گفتن ((ایرب وجهت وجهی الیک نوره بانوار وجهک ثم احفظه عن انک انت التوجه الی غیرک)).

 

 ایرب وجهت وجهی الیک نوره بانوار وجهک ثم احفظه عن انک انت التوجه الی غیرک

 در مهم ترین کتابهای بهائیت اززوال وضو صحبت شده ،حالا مبطلات وضوی یک بهایی چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟.
((گشتم نبود نگرد نیست ))؛در کتابهای بهائیت اثری ازمبطلات وضو نیست.این وضو رومقایسه کنید باوضوی شیعیان
پینوشت......................................
گنجبنه حدود واحکام ،ص 15


نوشته شده در جمعه 89/5/1ساعت 5:48 عصر توسط مظفری نظرات ( ) |


دربهائیت،ازنجاست وپاکی به معنای اسلامی آن خبری نیست .
بهاالله: ))هرآینه همه چیز دراول رضوان  دردریای طهارت وپاکی غوطه ورشد)).1
بنابراین دربهائیت هیچ چیزنجسی وجود نداردمخصوصا بااین جمله((این چنین خداوند،حکم پاک نبودن راازاشیا برداشت)).2
حالا با وجود این جمله های نغزجناب بهاالله اومده حکم داده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!.
((وحکم شده است به پاکی اکبر و شستن آنچه غبار گرفته تاچه رسد به چرکهای جامد وغیر آن .از خدا بترسید وازپاک کنندگان باشید.هرچیز کثیفی رابا آبی که رنگ،بو و مزه آن تغییر نکرده پاک کنید ؛مبادا آبی را که براثر هوا یاچیز دیگرتغییر کرده به کار برید )).3
جناب بهاالله ماباکدوم جملت ارشاد شیم با جمله 1و2یاباسومی لطفا مارو هدایت کن هم اکنون نیازمند ارشادوراهنمایی  گرم شما هستیم.
پینوشت..........................................................
1.اقدس ،ص 75.
2.اقدس ،ص 74.
3.گنجینه حدود واحکام،ص 81.


نوشته شده در پنج شنبه 89/4/31ساعت 11:14 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

نقد و بررسی اصول اعتقادی بهائیت
بهائیت یکی از مسلک‌های بی‌بنیاد بشری است که فاقد اصول، معیارها و ملاک‌های دینی قوی و مستند می‌باشد؛ عقاید و اصول فکری آن نه تنها فاقد شالوده مستحکم ادیان آسمانی است، بلکه از لحاظ اصول و معیارهای اولیه شکل‌گیری و منابع مستند، کاملاً ضعیف و غیرعلمی است به همین دلیل نقد این فرقه در قالب انتقادهای رایج در علوم مربوط به ادیان و مذاهب امکان ندارد و به تعبیر دیگر از آنجا که فرقه بهائیت در مورد مسائل اعتقادی گنگ و نامفهوم بوده و آسمان و ریسمان را به هم بافته، ساختار فکری و عقیدتی منسجم و مستقلی ندارد و قابل دفاع و استناد نیست. از این رو به هیچ وجه توان پاسخگویی به افراد آگاه و تیزبین را ندارد و صاحبان و متولیان این فرقه تنها، با استفاده از ابزارها و شگردهای سیاسی، تبلیغاتی، اجتماعی و اقتصادی و...، در گوشه و کنار جامعه سعی می‌کند افراد ساده و کم‌اطلاع را فریب داده و جذب نمایند. برخی از این اشکالات و انتقادات عمده عبارتند از:
یک) تناقضات درونی
انسجام، هماهنگی و عدم ابتلا به تناقض و تعارض درونی آموزه‌ها، یکی از شاخصه‌های مهم ادیان الهی است. چنانچه خداوند درباره قرآن می‌فرماید: " أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا"1 مروری کوتاه بر تعالیم و کتاب‌های بهائیت بیانگر تناقضات و تعارضات درونی بسیار متعددی است که نارسائی‌ها، مجهولات و پرسش‌های زیادی فراروی محققان و معتقدان به این فرقه به وجود آورده تا آنجا که این موضوع به عنوان یکی از مشخصات اصلی بهائیت و چالش‌های اساسی رهبران و طرفداران آن محسوب می‌گردد. به عنوان نمونه؛
1. تلوّن‌درعقیده، تغییر در ادعا؛ به اعتراف خود بابیان و بهائیان، علی محمد شیرازی بنیان گذار فرقه بابیه، شش مرتبه ادعای خویش را تغییر داد. مرحوم‌ حسین‌ محبوبی‌ اردکانی‌ در تعلیقاتش‌ بر "المآثر و الاثار" می‌نویسد: "باب‌ در 1260 ادعای‌ ذکریت‌ کرد یعنی‌ که‌ مفسر قرآن‌ است. در 1261 ادعای‌ بابیت‌ کرد یعنی‌ وسیلهِ‌ رابطه‌ با امام‌ زمان(ع)‌ است. در 1262 ادعای‌ مهدویت‌ کرد یعنی‌ امام‌ زمان‌ است. در 1263 ادعای‌ نبوت‌ کرد یعنی‌ که‌ پیغمبرم. در 1264 ادعای‌ ربوبیت‌ کرد یعنی‌ که‌ پروردگار عالمیانم. در 1265 ادعای‌ الوهیت‌ کرد. در 1266 تمام‌ دعاوی‌ خود را منکر شد و توبه‌ کرد و توبه ‌نامه‌ نزد ولیعهد فرستاد."2 میرزا حسینعلی (بهاء الله ) نیز مقامات زیادی برای خود ادعا داشت؛ گاهی ادعا می‌کرد بر او وحی نازل شده، زمانی اعلام می‌نماید که "من هیچم و کم ز هیچ هم بسیاری" و زمانی دیگر خویشتن را بر تخت الوهیت نشانده و خدای خدایان‌، آفریدگار جهان‌، کسی که لم یلد و لم یولد است‌ومعبود حقیقی‌، می‌نامد. و در لوح عهدی که به منزله وصیت نامه از خویش باقی گذاشت از موضع الوهیت، پیروانش را به اطاعت و تبعیت از جانشینان خود تشویق و ترغیب نمود!3 و همه اینها در حالی است که بهائیان خود را موحد و یکتا پرست می‌نامند. ! و عباس افندی در اثبات پیامبری حسینعلی می‌کوشد.
2. وحدت عالم انسانی؛ بهائیان ادعای "وحدت عالم انسانی" و برابری تمام انسان‌ها را دارند که منظور از آن اتحاد واقعی و تساوی انسان‌ها از نظر حقوق روحانی، اجتماعی، فردی و مدنی است. و این در حالی است که در کتاب "اقدس" علناً هر کس به دیانت بهائی باور نداشته باشد گمراه شمرده شده است. همچنین عبد البهاء بر این عقیده است که "سیاهان آفریقائی خلقتشان گاوی است. !"4 و "غیر بهائیان نزد خدا به شکل حیوان هستند.!" خود بهاءالله، کور و بینا را مساوی نمی‌داند. و خانواده او در برخورد بین ایرانیان و خارجی‌ها، رفتاری آکنده از تبعیض و بسیار متفاوت از خودشان نشان می‌دادند.5 آن وقت چگونه با این همه تناقض از وحدت عالم سخن می‌گویند؟! از سوی دیگر "طرد روحانی" منتقدین توسط تشکیلات بهائی نیز از دیگر شاهکارهای مدعیان وحدت عالم انسانی است.
3. تبلیغ و نشر نفحات؛ در بهائیت تبلیغ در همه جا و هر وقت و برای همه کس امری واجب است ؛ عبدالبهاء می‌گوید: "تکلیف هر نفسی از احبای الهی این است که شب و روز آرام نگیرد و نفسی بر نیارد جز فکرنشر نفحات الله" و به این وسیله دیگران را در بلاد دور دست به تبلیغ و نشر نفحات بهائی تحریص می‌نمودند؛ اما در عین حال تبلیغ بهائیت در اسرائیل ممنوع است. ! 6
4. تساوی حقوق مردان و زنان؛ تساوی حقوق رجال و نساء از جمله تعالیم و ادعاهای بهائیت است، که به این وسیله ادیان الهی را مورد حمله قرار می‌دهند و این درحالی است که در خود بهائیت نه تنها زنان حق شرکت و عضویت در بیت العدل را ندارند، بلکه در سهم الإرث نیز از مردان عقب ترند. به علاوه نه تنها میان زنان و مردان تساوی حقوق وجود ندارد، حتی میان زن روستایی و شهری هم تفاوت وجود دارد؛ مهریه زن روستایی برابر با نوزده مثقال نقره است و مهریه زن شهری نوزده مثقال طلا !. 7
5. دین دوره ای؛ همچنین در بهائیت می‌خوانیم؛ "چون هر دوره جدیدی مقتضیات جدید دارد پس دائم باید دین جدید بیاید لذا هزار سال پس از اسلام دین جدید آمده است" و در جائی دیگر با کمال تعجب آمده "امتداد دین بهائیت پانصد هزار سال است"! یا اینکه "امتداد بهائیت سیصد و شصت و پنج میلیون سال است."!8
عقاید فرقه بهائیت چون بنای وحیانی ندارد و صرفاً بر اظهارات لفظیه رؤسای خود استوار گردیده، در سطوح مختلف دچار تناقضهای آشکار است. وجود این قبیل تناقضات در منابع و متون بهائی و مسائل عقیدتی این فرقه به حدی است که به گفته بهائی پژوهان "در صورت اتکاء به متون خودشان مجبوریم نصی را با ردّ نصی دیگر پذیرا شویم!"9 و حتی خود رهبران این فرقه برای فرار از این تناقضات و اغلاط فراوان، مجبور شده‌اند دراین صد ساله اخیر چند بار منابع مذهبی فرقه خود را تغییر و تصحیح داده و آنها را دور از دسترس پیروان خویش قرار دهند.10 تا آنجا که دسترسی و مطالعه برخی از منابع اصلی بهائیت حتی برای پیروان آن ممنوع است.
دو) ناسازگاری با اصول ادیان الهی
ادیان توحیدی دارای سه اصل کلی و مشترک توحید، نبوت و معاد می‌باشند؛ اما از آنجاکه فرقه بهائیت آسمانی و الهی نبوده و تنها بر اثر خواست‌های نفسانی و شیطانی عده‌ای شکل گرفته، عقاید و باورهای آنها نیز با اصول مشترک ادیان الهی در تضاد و تناقض است:
1. انکار توحید؛ نه تنها توحید در آیین بهائیت مورد اشاره و تاکید قرار نگرفته بلکه با ادعاهای الوهیت رهبران و بنیانگذاران این فرقه به شرک گرفتار گردیده است. به عنوان نمونه علی محمد باب در نامه خود به یحیی (صبح ازل) چنین می‌نویسد: "هذا کتاب من اللّه‏ الحی القیوم قل کلّ من اللّه‏ یبدون قل کلّ الی اللّه‏ یعودون"11 این نامه‏ای است از خدای زنده و بر پادارندة جهان [باب] بگو همه از خدا آغاز می‏شوند و به سوی او باز می‏گردند! و حسینعلی میرزا نیز به صراحت در کتاب اقدس ادعا می‌کند: "گوش فرا دهید‌ای جماعت بهائیان که خدای شما از زندان بزرگ پیام می‌دهد که نیست خدائی جز من توانا و متکبر و خودپسند."12 و در کتاب مبین نیز می‌گوید: "اسمع ما یوحی من شطر البلأ علی بقعة المحنة و الابتلأ من سدرة القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفرید".13 یعنی؛ "گوش دار که از مصدر بالا بر زمین محنت و ابتلا این وحی نازل شد که نیست خدایی مگر من تنها که در زندان به دست بندگان ظالم خود گرفتارم" 14 و با این ادعا مردمان را به اطاعت و خشوع از خویش فرا خوانده و می‌گوید: "به تحقیق ظاهر شده است محبوب عالمین و مقصود عارفین و معبود اهل آسمان‌ها و زمین و محل سجده و سجود اولین و آخرین."15 بدیهی است ادعای خدایی توسط رهبران بهائی بر خلاف فطرت خداشناس بشر، عقل سلیم و آموزه‌های توحیدی تمام ادیان الهی وکتب آسمانی خصوصاً قرآن کریم، می‌باشد؛ "وَمَن یقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ؛16 و هر کس از آنان بگوید من [نیز] جز او خدایی هستم او را به دوزخ کیفر می‏دهیم [آری] سزای ستمکاران را این گونه می‏دهیم." از این منظر یکی از ویژگی‌های پیامبران راستین این است که هرگز مردم را دعوت به بندگی خود نمی‌کردند.17
2. نبوت جدید؛ بهائیان در جهت زمینه‏سازی برای پذیرش نبوّت حسینعلی میرزا ( بهاء )، تلاش دارند که علی محمد باب را از جمله پیامبران خداوند محسوب کنند که به اراده‏ خداوند متعال بعد از حضرت رسول اکرم(ص) مبعوث گشت و اهل عالم را به دینی جدید دعوت کرد! پیروان مسلک ساختگی بهائی، مدّعی‌اند که باب، دو مقام داشت: 1. پیامبری مستقل و صاحب کتاب بود ! 2. بشارت دهنده به ظهور پیامبر دیگری به نام میرزا حسینعلی بود! به این گونه با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغاء گردیده و شریعتی مستقل و آیینی جدید به نام بهائیت به وجود آمده است.18
نقد و بررسی
ادعای نبوت جدید توسط بهائیت ونسخ شریعت اسلام از زوایای مختلفی باطل بوده و دارای اشکالاتی اساسی می‌باشد
ادعاهای متناقض علی محمد باب ـ در زمینه رابطه با امام زمان (عج)، مهدویت، نبوت و الوهیت ـ، تناقضات و تعارضات درونی آموزه‌ها، ناسازگاری با منطق و عقلانیت، وجود اغلاط و اشتباهات متعدد در کتاب‌ها، الواح و نامه‌ها، فقدان معجزه‌ای قابل پذیرش برای اثبات پیامبری خویش، ناتوانی در پاسخگوئی به سئوالات و عجز در مناظره با علما و بالآخره تکذیب مکرر ادعاها و نوشتن توبه نامه توسط وی، جملگی دلیلی آشکار بر بطلان چنین ادعائی است؛ که با منطق و سیره پیامبران و اصول ادیان الهی در ناسازگاری کامل می‌باشد.19 ضمن اینکه مطابق آیات قرآن و روایات مأثوره از پیامبر اکرم(ص)، دین اسلام آخرین دین و حضرت محمد(ص) آخرین پیامبر خداست.
3. انکار قیامت؛ قیامت به عنوان یکی از اصول مسلم ادیان توحیدی از نگاه علی محمد باب و حسینعلی میرزا موهوم و دروغ پنداشته شده است؛ 20 باب در کتاب بیان با عبارات چند پهلو و مبهم و به هم بافته تحت این عناوین که "قیامت عبارت است از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان و به هر اسم"21 و "یوم قیامت یومی است مثل کل ایام شمس طالع می‌گردد و غارب"22 و "جنت عبارت است از اثبات یعنی تصدیق و ایمان به نقطه ظهور"23 و "نار عبارت است از نفی یعنی عدم ایمان به نقطه ظهور و انکار او"24 به نفی قیامت و بهشت و جهنم می‌پردازد و در ادامه به گونه‌ای خاص تعبیرهای خود بافته و بسیار مبهم درباره مرگ، قبر، سئوال ملائک، میزان، صراط،حساب، پاداش و جزا ارائه می‌دهد و در نهایت به نفی آنها اقدام می‌نماید. حسینعلی بهاء نیز بر این عقیده است که با ظهور او قیامت برپا شده است، در کتاب لوح اقدس می‌گوید: "به تحقیق قیامت برپا شد و اسرافیل در صور دمید و منادی ندا داد. و زمین به ظهور من متزلزل و کوه‌ها مانند پنبه زده شد و آسمان‌ها به هم پیچیده و بهشت در طرف راست قرار داده شد و آتش به اشتعال درآمد باز هم انکار می‌کنند." بعد می‌گوید: "ای جماعت بهائیان گوارا باد شما را این بهشت که بقاء جمال من است" و همچنین در جای دیگر می‌گوید: "بگو به مردم که قیامت برپا شد و گذشت قیامت تمام شد قیامت و صاحب آن که من باشم آمد و زلزله زمین تمام شد و اگر کسی بگوید که بهشت کو و کجاست آتش دوزخ، پس‌ای جماعت بهائیان جواب مردم را بگوئید که قیامت عبارت از ظهور میرزا حسینعلی است و بهشت دیدن روی اوست، آتش دوزخ همان جان توست. در صورتی که به حسینعلی ایمان نیاورده باشید."25 بر این اساس بهائیان معتقدند روز رستاخیز فرا رسیده و آن ساعت موعود روزی بوده که بهاء خود را به نبوت دعوت کرده است و قیامت مردمان گذشته برپا شد و مردم همه از قبرها بیرون آمدند و نتیجه اعمال خود را دیدند و زمین از وقایع گذشته خود خبر داد و همه مردمان روی زمین از زنده و مرده در پیشگاه رب العالمین حاضر گشتند و اهل بهشت با دیدار جمال میرزا بهاء به بهشت رسیدند و اهل آتش چون از لقاء او محروم شدند و از نفس خود پیروی می‌کردند، مستحق دوزخ شدند.26
نقد و بررسی
به طور کلی مفهوم قیامت، بهشت و جهنم، برزخ و معاد از دید این فرقه با اصول و عقائد مشترک ادیان الهی تفاوت اساسی داشته و به هیچ وجه در چارچوب آموزه‌های وحیانی نمی‌گنجد. قرآن کریم ـ که حقانیت آن مورد تأئید بهائیت است ـ معاد و زندگی مجدد انسان‌ها را یک اصل مسلّم دانسته و هدف از آن را چنین بر می‌شمارد: "فَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَهُ. وَمَن یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَهُ؛ هر کسی ذره‌ای عمل نیک و خوب انجام داده آن را مشاهده کند و هر کسی عمل بد از او سر زده آن را ببیند"27 و پیرامون زمان قیامت، چگونگی وقوع و تحولات بعدی آن در آیات متعدد علائم و نشانه‌های آشکاری را ذکر کرده است؛ نظیر آنکه نظام کنونی عالم با پدید آمدن زلزله عظیم در زمین، شکافته شدن دریاها، به حرکت آمدن کوه‌ها و در هم کوبیدنشان، خاموش گشتن ماه و خورشید و ستارگان عظیم، پر از دود و ابر شدن فضای آسمان و... دگرگون می‌شود. چنانکه در سوره قیامت می‌فرماید: "هنگامی که چشم‌ها از شدت هول و وحشت به گردش درآید و مضطرب شود ـ زمانی که ماه بی نور شود ـ زمانی که خورشید و ماه یکجا جمع شوند"28 در چنین روزی مردم در برابر پروردگار جهانیان به پا خاسته و در یک صحنه جمع می‌شوند، دادگاه عدل الهی تشکیل گردیده به محاسبه اعمال، افکار، عقاید، اوصاف و اخلاق آدمی پرداخته می‌شود؛ مؤمنان روسفید، شاد و خندان به سوی بهشت و کافران و منافقان، رو سیاه و اندوهگین به سوی دوزخ روانه می‌گردند و علامت‌های دیگری که در آیات و روایات اسلامی بیان گردیده است.29 بنا بر این ادعای بهائیت پیرامون برپائی قیامت و ارائه تفسیری متفاوت از آن، آن قدر سست و بی‌بنیاد و فاقد پشتوانه دینی و منطقی است که با اندک توجهی بطلان آن آشکار می‌شود.30
سه) ناسازگاری با اصل مهدویت
انتظار ظهور منجی عقیده‌ای‌ است که در ادیان آسمانی و مذاهب‌ مختلف‌ جهان، به مثابه یک اصل مسلم، مورد پذیرش است. علی محمد باب در ابتدا با توجه به این اعتقاد راسخ در میان جامعه اسلامی خود را باب و وسیلهِ‌ ارتباط مردم با امام زمان (عج) دانسته و می‌نویسد: "فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم که از جانب حجت خود عبدی را با حجت وافیه منتخب و اظهار فرماید تا آنکه سبیل اختلافات را به نقطة وحدت برساند"31 وی با این جملات ضرورت وجودی باب و واسطه با امام زمان را متذکر می‌شود. باب به مرور زمان ادعای خود را تغییر داده و از "مهدویت‏" سخن به میان می‌آورد و با ادعای "قائم منتظر" و "مهدویت" می‌گوید: "منم آن کسی که هزار سال است منتظر او می‏باشید."32 سپس ملاحسین بشرویه‏ای را "باب" خویش نامیده و برای دعوت به خراسان فرستاد تا مردم را گرد آورده و با درفش‏های سیاه خروج کنند.! علی ‏محمد خود نیز برای این که به مقتضای حدیثی که می‏گوید: "امام زمان (عج) از مکّه ظهور خواهد کرد و یارانش از خراسان بیرون می‏آیند"، به حجاز می‌رود هرچند به دلیل ترس از مطرح کردن ادعای خویش به بوشهر باز می‌گردد. سید باب در نوشته‌های آخر خود تلاش می‌نماید با تفسیرها و تأویلات مضحک، احادیث مهدویت را بر خود تطبیق دهد. هرچند مدت دعوت قائمیت و مهدویت او، حدود دو سال و نیم در آخر زندگی‏اش بیش نبود و با وجود توبه‏نامه، در ادعای خویش، ثبات قدم نداشته است.33 پس از باب، میرزا حسینعلی نوری نیز ابتدا در نوشته‌هایش در صدد تطبیق روایات مربوط به امام مهدی (عج) بر خویش بر آمد. اما از آنجا که پس از ادعای الوهیت و خدایی وی این عقیده سد راه او قرارگرفته بود، وجود امام زمان (ع) را موهوم دانسته و می‌نویسد: "به عین بصیرت مشاهده کنید هزار سال أو أزید جمع فرق اثنی عشریه نفس موهومی را که اصلاً موجود نبوده مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معین نمودند."34 به همین طریق دیگر مبلغین بهائی وجود آن حضرت را انکار می‌نمایند.
نقد و بررسی
مبلغین بهائی در حالی وجود حضرت مهدی (عج) را انکار می‌نمایند که علی محمد درباره وجود امام دوازدهم شیعیان و سایر خصوصیات آن حضرت بارها اقرار واعتراف نموده و منکرین وجود آن حضرت را کافر می‌داند. به عنوان نمونه در کتاب صحیفه عدلیه صریحاً نام امام زمان (عج) را ذکر می‌کند: "الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان"35 و در صفحه 42 آن می‌نویسد: "و شهادت می‌دهم که قائم آل محمد امام بر حق من است" ودر تفسیر سوره کوثر صفحه 88 راجع به غیبت حضرت مطلبی را آورده که خلاصه و ترجمه آن چنین است: "فَلا شَک فی وُجودِ الإمامِ الغائِبِ القائِمِ المَستور سَلامُ الله عَلَیهِ..." یعنی؛ "پس شکی در وجود امام غایب نیست محققاً وجود او هم چون آفتاب در وسط ظهر ظاهر و هویداست..." و ادامه می‌دهد که "هرکس در باره او شک نماید در قدرت خدا شک نموده که به تحقیق کافر شک زده‌ای است" همچنین در کتاب بیان فارسی و کلیه آثارش سخن از "من یظهره الله" دارد که به عقیده باب منظور از من یظهره الله، "محمد بن الحسن العسکری" است. چنانکه می‌گوید: "من یظهره الله اسمش محمد است." 36 و "محل ظهور او مسجد الحرام است" 37 میرزا حسینعلی ( بهاء ) بعد از مرگ باب ابتدا ادعای مهدویت و من یظهراللهی می‌کند و امروزه نیز بهائیان معتقدند او من یظهره‌الله است. اینک باید از عبدالبهاء و بهائیان پرسید: اگر امام زمان موهوم است چرا سید باب و میرزا حسینعلی اسم و خصوصیات آن را در کتاب‌های خود ذکر می‌کنند و ادعای مهدویت می‌نمایند و آغاز کار خود را مهدی معرفی کردنِ خود قرار دادند. ؟!!
نیم نگاهی بر نسب خانواده، خصوصیات اخلاقی و رفتاری علی محمد باب و ادعاهای متناقض وی و سایر اقداماتی که در طول زندگی خویش انجام داد، همگی آشکار کننده این حقیقت است که روایات مهدویت نه تنها بر علی محمد باب صدق نمی‌کند؛ بلکه از ابعاد متعدد ادعاهای بابیت و بهائیت را تکذیب می‌کند. و حتی "من یظهره الله" بنا به گفته خود علی محمد باب، نمی‌تواند میرزا حسینعلی نوری باشد؛ زیرا نام او می‌بایست محمد باشد که حسینعلی است، لقب او می‌بایست قائم باشد که بهاء الله است، و محل ظهور او می‌بایست مکه باشد که بغداد است.38 واقعیت آن است که بهائیت در رابطه با روایات مهدویت ـ که مورد قبول واستناد شان هستـ زمین گیر شده‌اند؛ زیرا اگر این روایات را نفی کنند اساس بابیت لطمه می‌خورد در حالیکه آنان باب را همان حضرت مهدی و پیامبر اسلام را مبشر آمدن علی محمد باب می‌دانند و خود باب بارها به این روایات استناد کرده ؛ واگر این روایات را بپذیرند علی محمد باب و بهاء الله هرگز نمی‌تواند مصداق این روایات قرار گیرند و روایات مهدویت بیگانه از علی محمد باب و ادعاهای بهائیت است. 39
چهار) عقل ستیزی و علم گریزی
بهائیت خود را دینی فوق العاده مترقی و جهانی دانسته و ادعا دارد یکی از آورده‌های جدید آن تطابق دین با علم و عقل است. از دیدگاه عباس افندی (عبدالبهاء): "اگر مسائل دینیه مخالف عقل و علم باشد وهم است زیرا مقابل علم، جهل است. تعصبات مانع بزرگی است برای ایجاد صلح و سلام و وحدت و یگانگی و تا این مانع یعنی تعصبات موجود است هرگز بشر روی خوشبختی نخواهد دید."40 او می‌کوشید تا همه تعالیم مترقی را به پدرش بهاءالله نسبت دهد. به گونه‌ای که در مواضع گوناگون اعلام داشته که چنین تعالیمی قبل از بهاءالله در جوامع بشری مطرح نبوده‌اند.41 و این همه از ابداعات دیانت بهائی است که از طریق وحی به پدرش (بهاءالله) نازل گشته است.!42
نقد و بررسی
مروری کوتاه بر کتب و منابع دینی بهائیت بیانگر این حقیقت است که تعالیم به ظاهر مترقی و جدید عبدالبهاء چیزی جز گردآوری و التقاط تعالیم مذهبی شرق با اندیشه‌های مدرن غرب نیست. بسیاری از گفتارها و نوشتارهای وی در کتاب "اقدس" نتیجه مطالعات، تجربیات و برداشت‌ها و اقتباس عبدالبهاء از تعالیم، آثار مذاهب و ادیان دیگر و نیز ناشی از مطالعه و آشنایی او با آثار و اندیشه‌های غربی است.43 افزون بر این، ادعای عبدالبهاء در نوآوری در تطابق دین با علم و عقل، مغایر با آموزه‌های اصیل وحیانی ادیان الهی است؛ زیرا احکام دینی همه پیامبران الهی چون از جانب خداوند حکیم است هیچ گاه با علم و عقل فطری مخالفت ندارد. در ادیان توحیدی عقل به عنوان منبعی مهم در تبیین عقاید و احکام از جایگاه ممتازی برخوردار است. در طول تاریخ هر پیامبری که از طرف خدا مبعوث گردیده علاوه بر درستی معجزات، پیامهایی مطابق با موازین عقلی، علمی و فطری از ناحیه خدا برای بشر آورده و آنها را برای مردم ابلاغ نموده است. در قرآن کریم نیز توجه به عقل، تفکر و علم مورد اهتمام جدی است؛ "کَذَلِکَ یبَینُ اللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛ بدینسان خداوند آیاتش را بر شما روشن می‏گرداند، تا اندیشه کنید."44 و علاوه بر اقامه براهین متعدد عقلی، خداوند ادله‌ای را که به انبیای گذشته آموخته ـ و آن بزرگواران در مقام احتجاج با ملحدان اقامه نموده‌اند ـ در قرآن برای امت اسلامی بازگو فرموده است.45 روایات بسیار زیادی نیز از سوی معصومین (ع) در زمینه برهان عقلی، شأن و جایگاه عقل وجود دارد؛ نظیر اینکه: "اِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَین، حُجَّهٌ ظَاهِرَهٌ وَ حُجَّهٌ بَاطِنَهٌ فَأَمَّا الظَّاهِرَهٌ فَالرُّسُل وَ الاَنبِیاء وَ الاَئِمِه وَ اَمَّا البَاطِنَه فَالعُقُول".46 اصولاً در تعالیم توحیدی از آنجا که عقل و وحی هر دو از منبع واحد سرچشمه گرفته‌اند، بین حکم عقل و فرمان شرع نوعی همسویی و ملازمه برقرار است، که از آن به قاعده ملازمه تعبیر می‌شود. همچنین در آموزه‌های اسلامی جایگاه والایی در باره علم، علم آموزی و تلاش برای توسعه و آبادانی وجود دارد. چنانکه قرآن کریم می‌فرماید: "قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ...؛47 بگو آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند تنها خردمندانند که پند پذیرند." و پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: "طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِم؛ طلب علم بر هر مسلمانی واجب است."48
بر این اساس ادعای نوآوری بهائیان در زمینه توجه به عقل و علم پذیرفتنی نیست و این در حالی است که اساساً بسیاری از تعالیم و احکام بهائیت در تضاد کامل با معیارهای عقلی،‌ علمی و فطری است که خود دلیلی آشکار بر بطلان این دین بشری می‌باشد. به عنوان نمونه، هنگامی که بهاء می‌گوید: "لااله الا اناالمسجون الفرید؛49 نیست خدایی جز من زندانی یکتا" همچنین "بگو در هیکل من جز هیکل خدا دیده نمی‌شود و نه در زیبایی من جز زیبایی او و نه در هستی من جز هستی او و نه در ذات من جز ذات او و نه در حرکت من جز حرکت او و نه در سکون من جز سکون او و نه در قلم من جز قلم چیره و ستوده او دیده نمی‌شود."50، میرزا آقاخان کرمانی و احمد روحی ـ از پیروان مکتب باب (شاخه ازلی)ـ این ادعای غریب میرزا حسینعلی بهاء را آن‌قدر دور از عقل می‌شمارند که معتقدند جز افراد بی‌خرد، کسی این‌گونه ادعاها را از مدّعیان آن نمی‌پذیرد.51 علی محمد باب نیز علاوه بر ادعاهای متناقض، احکامش نیز نمایانگر میزان ترقی و عقلانیت آن می‌باشد؛ تنها به یک نمونه بسنده می‌نمائیم: "لا تَرکبَنَّ البَقر... سوار گاو نشوید، شیر الاغ نخورید، سوار حیوانی نشوید مگر با دهنه و رکاب و بر آن چیزی بار نکنید، تخم مرغ را قبل از پختن به جایی نزنید که می‌شکند و ضایع می‌شود. ما تخم مرغ را روزی نقطه اولی قرار دادیم، شاید شما شکر کنید."!!!52 باب همچنین استعمال دارو را مطلقاً حرام اعلام کرده است: "برشما باد که دوا و مسکرات و نوع آنها را نه مالک شوید و نه بفروشید و نه بخرید و نه استعمال کنید."53 با این حساب باید کلیه فعالیت‌های پزشکی و بهداشتی و دارو سازی به حال تعطیل در آید. به علاوه به دستور باب تمام کتاب‌های عالم به غیر از کتاب‌های باب و آنچه در قلمرو بیان نگارش یافته، باید نابود شود: "فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشات اوتنشی فی ذلک الامر."54
سران بهائی برای رهائی از این افتضاحات از یکسو ادعا می‌کنند که کتاب بیان نسخ شده است و این در حالی است که میرزا حسینعلی بهاء در آثار خود چندین بار نسخ بیان را مردود دانسته و گویندگان آن را مورد لعن قرار می‌دهد؛ از جمله در اقتدارات می‌نویسد: "نسبت داده‌اند که احکام بیان نسخ نموده الا لَعنَهُ عَلَی القَومِ الظّالّمین"55 و از سوی دیگر ضمن جلوگیری از دسترسی بهائیان به کتاب بیان، به کتاب اقدس تکیه می‌نمایند که البته آن هم دست کمی از کتاب بیان و احکام باب ندارد. نظیر اینکه؛ "اگر کسی خانه‌ای را بسوزاند او را بسوزانید."56 همچنین کتاب اقدس شمار ماه‌های سال را 19 ماه و هر ماه را 19 روز می‌داند.57 که این موضوع فاقد هرگونه مبنای علمی، عقلی و دینی بوده و دارای اشکالات اساسی است.58
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت‌ها:
1 . نساء/ 82.
2. چهل‌ سال‌ تاریخ‌ ایران‌ در دورهِ‌ پادشاهی‌ ناصرالدین‌ شاه‌ (المآثر و الاثار)، به‌ کوشش‌ ایرج‌ افشار، 2/629.
3. مجموعه الواح , میرزا حسینعلی نوری (بها الله ) , ص 403 , به نقل از بهائیت در ایران , ص 110.
4. خطابات بزرگ، ص 119.
5. خاطرات صبحی. او که سالیان طولانی منشی مخصوص عبدالبهاء و از مبلغان بهائی بوده موارد متعددی را در کتاب خاطرات خویش بیان می‌کند.
6. همچنین برای آشنائی با سایر مواردی که بزرگان بهائیت برای راحتی خودشان محافظه کاری نموده و تبلیغ را ممنوع می‌کردند به کتاب بهائیان، سیدمحمد باقر نجفی، مراجعه گردد.
7. خاطرات صبحی، پیشین.
8. جهت آگاهی کامل از این تناقضات و نقد و بررسی عقاید بهائیت به بهائیان، پیشین مراجعه شود.
9. همان.
10. آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، پیشین.
11. نقطة الکاف، تألیف میرزا جانی کاشانی، ضمیمه کتاب، به همّت ادوارد براون.
12. کتاب اقدس ص 77.
13. میرزا حسینعلی نوری کجوری (بهأالله)، کتاب مبین، ص286.
14. جامعه جعفریه، خندق آبادی،‌ ص 28 به نقل از سایت محاکمه ..
15. همان، ص 36.
16. انبیاء/ 29.
17. آل عمران/ 79.
18. بیان، واحد اول، باب 15؛ واحد دوم، باب اول؛ واحد سوم، باب 14؛ و نیز نصائح الهدی إلی مَنْ کان مسلمِ فصار بابیا، علاّمه شیخ محمّدجواد بلاغی، ص 16. این کتاب، به زبان فارسی، توسط سید علی علامه فانی اصفهانی ترجمه شده و با نام"نصیحت به فریب‏خوردگان باب و بهاء" انتشار یافته است.
19. بهائیان، پیشین.
20. جامعه جعفریه، خندق آبادی،‌ ص 36.
21. بیان , واحد دوم , باب هفتم.
22. بیان، واحد هشتم , باب نهم.
23. بیان , واحد دوم , باب اول.
24. بیان , واحد دوم، باب شانزدهم , به نقل از بهائیت در ایران , پیشین، ص 103 ـ 100.
25. جامعه جعفریه، پیشین.
26. شبهات بهائیت، پایگاه مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم.
27. زلزال، آیات 7‌ـ 8.
28. قیامت/ 9 ـ 7.
29. قیام قیامت، محمد شجاعی و از مرگ تا قیامت، محمد رضا کاشفی، ص 82.
30. جهت آشنائی با منابع نقد بابیت و بهائیت به خاتمیت، نفی بابیت (ضمیمة‏ کتاب‏شناسی نقد بابیت)، عزّالدّین رضانژاد، فصلنامه انتظار، ش 6 رجوع شود.
31. صحیفة عدلیه، علی محمد شیرازی، منتشره از سوی بابیه مقیم طهران، ص 7.
32. نقطة‏الکاف، حاجی میرزا جانی کاشانی، ص 135.
33. بهائیان، پیشین.
34. اقتدارات، مجموعة الواح و نوشته‌های بهاء الله، ص 244.
35. صحیفة عدلیه، سید علیمحمد شیرازی، منتشره از سوی بابیه مقیم طهران، ص 27.
36. بیان فارسی، ص 309.
37. همان، ص 230.
38. بهائیت در ایران، پیشین، صص 108‌ـ 109.
39. جهت آشنائی با این روایات به کتاب چشم به راه مهدی (علیه السلام)، جمعی از نویسندگان و چشم اندازی به حکومت حضرت مهدی (علیه السلام)، نجم الدین طبسی رجوع شود.
40. خطابات، عبدالبهاء، ص 18.
41. افندی، عباس (عبدالبهاء)، خطابات مبارکه، ص ???.
42. شیفتگی عبدالبهاء به غرب؛ در اندیشه و عمل، سعید شریفی، فصلنامه مطالعات تاریخی ‌ـ شماره ?? (ویژه بهائیت)، ص210 به نقل از سایت محاکمه .
43. دایرة المعارف جهان اسلام، آکسفورد، ذیل واژه Bahai.
44. بقره/ 242.
45. دین‌شناسی، عبدالله جوادی آملی، صص 163‌ـ157؛ و منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، عبدالله جوادی آملی، صص ص69‌ـ61.
46. تحف العقول عن آل الرسول، ابن شعبه حرّانی، ص386.
47 الزمر/ 9.
48. جهت آشنائی بیشتر با آیات و روایات پیرامون جایگاه علم و عالم در اسلام به میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 6، صص 445 ‌ـ 535 مراجعه شود.
49. کتاب "مبین" نوشته بهاءالله، ص286.
50. مبین، ص 17.
51. هشت بهشت، میرزا آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى، ص215؛ هشت بهشت ادعانامه فرقه ازلى علیه بهائیت،حمیدرضا روحانى، ماهنامه زمانه،شماره 61.
52. بیان عربی، علی محمد باب، ص 49.
53. همان، ص 42.
54. بیان فارسی، ص198.
55. اقتدارات، حسینعلی میرزا، ص 45 و 103.
56. کتاب اقدس ص 18 به نقل از سایت محاکمه ..
57. همان، ص 34.
58. اعتقاد مذکور که هر سالی 19 ماه و هر ماهی 19 روز است دارای اشکالات زیر خواهد بود: 1. اگر ماه‌های بهائیان مبتنی بر سال خورشیدی است در این صورت 19 ماه که هر کدام مشتمل بر 19 روز باشد با سال خورشیدی منطبق نمی گردد؛ زیرا سال خورشیدی 365 روز است و مجموع روزهای بهائیان در یکسال 361 روز می‌شود. 2. اگر مبنای بهائیان بر سال قمری است در این صورت نیز هیچ تطابقی با سال قمری نمی تواند داشته باشد؛ چون ماههای قمری 29 یا 30 روز می‌باشند نه 19 روز. بنابراین دیدگاه بهائیان در گردش ماه و خورشید در تناقض آشکار با مسائل پذیرفته شده عقلی، علمی، عرفی و دینی خواهد بود.

منبع :سایت خبری تحلیلی صدای شیعه


نوشته شده در سه شنبه 89/4/29ساعت 8:22 عصر توسط مظفری نظرات ( ) |

توبه من خندیدی
ونمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان ازپی من تند دوید
سیب رادست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
وتو رفتی وهنوز
سالهاست که درگوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارام
ومن اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت؟

حمید مصدق


نوشته شده در شنبه 89/4/19ساعت 3:37 عصر توسط مظفری نظرات ( ) |

 (ای اهل عالم !سراپر دگی بلندشد.به چشم بیگانگان یکدیگررامبینید؛همه بار یک دارید وبرگ یک شاخسارید.)(1)

من وقتی این جمله روچند بار خوندم راستش ازش خیلی خوشم اومد آخه معنی قشنگی داره ،وحدت، برابری ،دوستی و... .

حالااین جمله رو بخون.

(مثلاچه فرق است میان سیاهان افریک وسیاهان امریک،این هاخلق الله البقرعلی صوره البشرندآنان متمدن وباهوش و... .)(2)

 این جمله معنی تبیض نژادی وبدجنسی گوینده رو نشون می ده.

این جمله ها از یه پدر وپسره که جفتشونم اومدن یک مسلکی روتبلیغ می کنن  به اسم بهائیت میبینی حرفاشون چقدر ضدو نقیضه ،ادعاشونم میشه اومدن ماروهدایت کنن من که ازاین جمله بیشتر خوشم اومد( همه انسانها برابرندمگر درتقوا )این خیلی منصفانه تره نه؟(3)
پینوشت ................................................
1.نوری؛ حسینعلی؛ دریای دانش، ص8.

2.عبدالبها؛ عباس افندی،خطابات عبدالبها، ص119.

3.پیامبراسلام (ص).


نوشته شده در پنج شنبه 89/4/17ساعت 5:40 عصر توسط مظفری نظرات ( ) |


نوشته شده در سه شنبه 89/4/15ساعت 8:42 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

عکس اقا


نوشته شده در سه شنبه 89/4/15ساعت 8:37 صبح توسط مظفری نظرات ( ) |

<      1   2   3   4      >


Design By : P I C H A K . N E T